خاطره ششم -پنچ ماهگی
پنج ماهگی پسرم
پسرک عزیزم تویی این ماه میتونی کامل به شکم برگردی و دستتم از زیرت در بیاری اگه چیزی رو بخوای تند تند قلت میزنی و میری و به چیزی که میخوای میرسی اما کلا روی زمین بودن و بازی کردن رو دوست نداری عاشق تفریح و گردشی دلت میخواد تو بغل باشی جاهای جدید بری و چیزای جدید ببینی
عاشق مو کشیدن مخصوصا موهای منو و هستی
خیلی برام جالب مجری برنامه کودک که حرف میزنه تو با زبون خودت باهاش حرف میزنی و جوابشو میدی اما به بقیه برنامه ها بی توجهی یکم سینه خیز میری اما عقبی و از چیزی که می خوای بهش برسی دورتر میشی بعد ناراحت میشی و غر میزنی
گریه کردنت خیلی بامزست و همه رو به خنده میندازه صدای موتور درمیاری دوووووووووووووووووووووو
پسرم تو لب تابت چی دید که اینقدر تعجب کردی
نازگلم بعد از مطالعه کتاب پارچه ای وای چشاشوووووووووو
بازم چشای متعجبت بعد از دیدن عکس خودت توی اینه تشک بازی
بعد از خوردن انگشتای دستت از انگشتای پاهاتم بدت نمیاد
خوردن اولین فرنی
وقتی دستت به زنبورای تختت نمیرسه بر میگردی و به میله های تخت گیر میکنی بعدم جیغغغغغغ
اولین سفره هفت سینی که فقط به عشق تو چیدم درست کردن صدفاشم کار بابا جون بود
پارسال لحظه سال تحویل تو توی شکمم بودی و من چقدر اضطراب داشتم اما الان پیشمی عشقم خدا رو هزاران بار شکر
عید دیدنی خونه خاله جون و یه هفت سین دیگه