محمد مهديمحمد مهدي، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره

پسرم متولد پاییز ‘ ولی از جنس بهار

خاطرات و عکسهای روزهای کودکی پسرم

از تو یک نقاشی میکشم

 تورا باآن لبخند زیبایت

 باآن چشمهای معصوم و پرازآرامشت تجسم میکنم

 

فقط لبخند توماندگارتر وزیباتر ازمونالیزاست

 

به دنیا کاری ندارم اما

ماندگارترین اثر در وجود من

تویی تو

خاطره ششم -پنچ ماهگی

پنج ماهگی پسرم پسرک عزیزم تویی این ماه میتونی کامل به شکم برگردی و دستتم از زیرت در بیاری اگه چیزی رو بخوای تند تند قلت میزنی و میری و به چیزی که میخوای میرسی اما کلا روی زمین بودن و بازی کردن رو دوست نداری عاشق تفریح و گردشی دلت میخواد تو بغل باشی جاهای جدید بری و چیزای جدید ببینی عاشق مو کشیدن مخصوصا موهای منو و هستی خیلی برام جالب مجری برنامه کودک که حرف میزنه تو با زبون خودت باهاش حرف میزنی و جوابشو میدی اما به بقیه برنامه ها بی توجهی یکم سینه خیز میری اما عقبی و از چیزی که می خوای بهش برسی دورتر میشی بعد ناراحت میشی و غر میزنی  گریه کردنت خیلی بامزست و همه رو به خنده میندازه صدای موتور درمیاری دوووووووووووووووووووووو ...
9 آبان 1392

خاطره پنجم - چهار ماهگی پسرم

چهار ماهگی گل پسر نازم الهی من دورت بگردم که با قهقه هات حسابی دلبری میکنی برای همه میخندی حتی اگه خمار خوابم باشی اما بازم لبخند میزنی خیلی خوش اخلاق هستی همه اینو میگن یاد گرفتی وقتی تو بغل منی یکی صدات میکنه سرتو میبری رو سینه منو و قایم میشی اینقدر کنجکائی و صداها و اشیائ دور و برت حواستو پرت میکنن که دیگه تو بیداری شیر نمیخوری خیلی غضه میخورم و نگرانتم دلم نمیخواد پسر تگلی و تو دلبرو من لاغر و ضعیف بشه الهی بمیرم گاهی واقعا گرسنه میمونی و اذیت میشی نمیدونم الان میتونی بفهمی این چقدر برام دردناکه یا نه خیلی وقتا خودمو سرزنش میکنم نکنه واقعا تقصیر از منه ...... برای خوابم حتما باید تو ننو یا ماشین باشی هیچ مدل دیگه ای نمیخوابی و...
4 آبان 1392

خاطره اول (روزیکه هدیه خدا به دستم رسید)

سلام قند و عسلم این وبلاگ یه هدیست یه هدیه از یه دوست مهربون برای تولد یکسالگی شما من تصمیم گرفتم تمام خاطرات با تو بودن و فعلا از وقتی به دنیا اومدی رو اینجا ثبت کنم خاطراتی رو که قبلا توی یه دفتر نوشته بودم و دقیقا همون نوشته ها رو اینجا انتقال میدم .   اولین خاطره روز تولد تو  خدا لطفشو در حقم تمام کرد و بزرگترین نعمتشو بهم داد انروز هدیه خدا به دستم رسید و اون تویی محمد مهدی عزیزم امروز تو دقیقا 44 روزه هستی . مثل یه فرشته ناز کنارم خوابیدی و من فرصت دارم تا خاطره زایمانمو برات بنویسم محمد مهدی عزیزم مادر بودن قشنگترین حس دنیاست حسی که هیچ جوری نمیتونم وصفش کنم  و من تجربه این حس رو مدیون وجود تو...
23 مهر 1392

خاطره چهارم -سه ماهگی

سه ماهگی عشق مامانی بعد از واکسن دو ماهگیت خوابت تنظیم شد و خدا رو شکر شبا میخوابی تا صبح اما بعد از واکسن حسابی اذیت شدی و بعد از دو ماه گریه کردی تا حالا گریه هات در حد نق نق بود و چند ثانیه بیشتر طول نمیکشید اما این دفعهمعلوم بود که واقعا درد داری و گریت از ته دل بود منم همراه با تو گریه میکردم . خواب ناز پسرم بعد از زدن واکسن   اولین سفر تقریبا طولانی شما توی سه ماهگی بود اول رفتیم قروه بعد هم تهران 10 روز تهران بودیم و همون جا ختنت کردیم برای من خیلی خیلی سخت بود اما خدا رو شکر شما قوی بودی و خیلی اذیت نشدی من بیشتر از تو گریه کردم خدا رو شکر که یه مرحله سخت رو (البته از نظر من )پشت سر گذاشتی پسر گلم بعد از مسلمان...
23 مهر 1392

خاطره سوم- دو ماهگی

دو ماهگی نفسم هر روز صبح که از خواب بیدار میشی با لبخند قشنگت بهم سلام میکنی البته بهتر بگم ظهر چون شما شبا نمیخوابی و ساعت 5-6 صبح میخوابی تا 11-12 ظهر . گردن گرفتی و دست و پاهات سفت تر شده وقتی باهات حرف میزنم تو با سر و صدا جوابمو میدی من بهت میگم اقوم و تو هم پشت سرم تکرار میکنی وای چه کیفی داره شنیدن صدای قشنگت عاشق حرف زدنتم بابایی میگه اینقدر باهاش حرف نزن خستش کردی ولی خودتم دوست داری کلی فیلم از حرف زدنت گرفتم عشقم 34 روزگی در حال ماساژ توسط دایی جون  ٤٥ روزگی پسرم وقتی اولین بار اتاقشو میدید اخه ما تا چند ماه خونه مادر جون بودیم بازم 45 روزگی پسرکم در خواب ناز 48 و 55 روزگی نفسم پسر عزیز ...
22 مهر 1392

خاطره دوم - یک ماهگی

یک ماهگی پسرکم اولین لبخند توی خواب و واکنشت به صدای من توی دو روزگیت بود و این باعث شد و همین حرکاتت نمیدونی چقدر انرژی بخش بود اولین لبخند بیداریت وقتی بود که اهنگی رو برات گذاشتم که زمان بارداریم زیاد گوش میدادم تو تا اون اهنگو شنیدی لبخند زدی ازت فیلم گرفتم قربون پسر خوش اخلاق و باهوشم بشم من هزار ماشااله خیلی بچه ارومی هستی و اصلا گریه نمیکنی فقط شب اول که از بیمارستان مرخص شدیم گریه کردی همیشه صبور و ارومی و خدا رو شکر یکم گردن گرفتی وقتی سرتو روی شونم میزارم یکم میتونی بچرخونیش و سرتو جا به جا میکنی وقتی من برات زبون درمیارم سعی میکنی این کارو انجام بدی به صدای اشنا واکنش نشون میدی و چهر ها رو با چشم دنبال میکنی عاشق این عکس...
22 مهر 1392

نامه اول- افتتاح وبلاگ در روز تولد یکسالگی محمد مهدی

پسرم!یک بهار،یک تابستان،یک پاییز و یک زمستان را دیدی!از این پس همه چیز جهان تکراریست جز مهربانی... یکسال گذشت از بهترین روز زندگی مشترک مامان و بابا یکسال چه زود گذشت در کنار موجودی پاک و معصوم . پسرک  دوست داشتنی و شیرین ما محمد مهدی   ...
9 مهر 1392
1